پاتوق هواداران علی ضیا
پاتوق هواداران علی ضیا
این وبلاگ متعلق به علی ضیایی هاست!

 دلنوشته ی اقای ضیا که یادتون هست

به مناسبت  تولد مادر بزرگوارشون خانوم احدیت عزیز

-----------------------------------------------------------------

چای میریزم
اما این بار تنها نه
برای تو که همیشه دستهایت جای ارامش من است
دلشوره های بالکن صادقیه
تا الان که هستی و چای نبات ها طولانی من را میبینی
فاصله بین من و تو کم است مثل همیشه
اما امسال خوشحالی بی نهایت که من ارامم مثل همیشه
و من چقدر ساده ام که فکر میکنم تو فکر میکنی من ارامم
امروز غصه ی موهای سپیدم را خوردی و من سالهاست غصه موهای سپیدت را میخورم
و فرق بین موهای من که مشکلات روزگار سپیدش کرده و
موها ی تو که من سپیدش کرده ام
نگران نباش
خدا همیشه حواسش به ما هست
و نگرانی های من هر چند که تمامی ندارد
هر چند که غصه های تو نا تمام است
اما چون دغدغه ی دیگران اصل این غم است
خدا به این غم برکت میدهد و شیرین میشود
بانو همیشه ی لحظه ها
تولدت مبارک

 

------------------------------------------------------------

 

وحالا پاسخ مادرشون به این دلنوشته بسیار خواندنی

وسرشار ازعشق مادر وفرزندی بخونید

 


عزیز دلم چه بگویم در برابر تو که وِاِژه هم درمیماند در پاسخ احساست؟ تو منی. خود من. نه؛ توخود


خوب منی. چیزی که دوست داشتم باشم و نبودم. تو و شیما هدیه های بی نظیر قادر متعالید. چه می


گویم؟ هذیان می بافم. همه فرزندان هدیه خداوندند. اما گاهی خیال می کنم خدا هدیه مرا سفارشی


فرستاده. عزیز دلم ٰ سحرهای خوبی که با تو داشتمٰ بالکن صادقیه... ودارم. همان لحظه هایی که


خستگی عمر از تنم بیرون می رود.با تو در خیابان چرخیدن وموسیقی شنیدن. چای خوردن . این که ادم


بنیشند روبروی تو و صدای بی نظیرت در هوا لابه لای ذره های اکسیِژن در روح وجان بنیشند. اینکه حافظ


بگوید؛ حضور حلوت انس است و.... این ها را گفتم تا برسم به موهای سفید تو . موهای سفید من


اقتضای سن است. پیری است دیگر. اما موهای سفید تو فشار نامردمی هاستٰ ستم است .همین


است که بر می اشوبم و رنگ سفید فرو خفته در زلفت خواب را از چشمم می رباید. کاش بتوانم کاری


کنم برای این همه جفا در حق مهربانیت. کاش بشود به یکی گفت پسرکم؛ دلی از شیشه دارد، بلور


بارفتن؛ زود ترک برمی دارد. رها کنید ناجوانمردی را. نمی شود. نمی گویم پسرک بلورین دل من. اما باور


کن که تنها برای تو و شیماست که بودنم معنا می گیرد. تا نفسی بیاید کنار شماهایم. تا نفسی بیاید از


تو و شیما می گویم تا نفسی. حتا دم اخر و ان گاه بی تردید تا جهان باقی است کنار دخترک وپسرکی


هستم که زندگی شان افتخار بودن من است... وان یکاد بخوانید ودر فراز کنید



نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, ساعت 11:33 توسط نفس گنجی